زیر بارون گریه کردم تا تو اشکامو نبینی
چشم من مال خودم بود تو گرفتیش به اسیری...

یادته؟ اینا یادگاریاته...

بلاگ اسکای سیستم خودش رو عوض کرد...اینجا خیلی باحال شده...شاید اصلا وب ۱ رو تعطیل کنم و بیام اینجا واسه همیشه...اونوقت فقط کسایی که بهشون اعتماد دارم وبلاگمو میخونند...

آقا اگه شما یکی رو دوست داشته باشید و فکر کنید(مطمئن نباشید) که اونم یکی دیگه رو دوست داره چی کار میکنید؟

دوباره باج بی کسی
به اونکه موندنی نبود

یکی مثه تو بی وفا
دشمن این دل حسود

بعد تو عادتش میدم
به روزگار بی کسی

تو هم مثه فرشته ها
به داد من نمیرسی

خودمو گول میزدم توی دورنگیت
نمیخواستم ببینم دل سنگیت

میدیدم داشتی یواش یواش میرفتی
میخواستم خوش باشی توی زرنگی

هی میگفتم دلخوش فردا میمونم
واسه خوندن تو بودی تنها بهونم

هی میگفتم به خودم همش خیاله
همه این حرفا یه شوخیه میدونم...

ما رو باش که رو دیوار کی میخواستیم یادگاری بنویسیم
باشه تو هم برو به درک
اصلا هم برام مهم نیست
من از آدمای دورنگ بدم میاد
چون خودم اهل دورنگی نیستم
میدونی چیه
من از اولش هم گفتم
همه شون مثل همند
اصلا تو این جماعت آدم پیدا نمیشه!
حالا بزار هر کی هر چی میخواد بگه بگه!