خیلی وقته که اینجا چیزی ننوشتم
از آخرای تیر...از وقتی که رفتم تهران جنوب٬ خب تقریبا تمام وقتمو تجزیه گرفت٬ ولی بالاخره تموم شد٬ اونم با نمره ای که حتی تو خواب هم نمیدیدم٬ نمره ای که خاطره ی شیرینش رو هیچ وقت فراموش نمیکنم.
اما وقتی برگشتم خونه و وبلاگ سمیرا رو خوندم خیلی حالم گرفته شد٬ خب پس منم درس بخونم که چی بشه؟٬ بهتره منم درسو ول کنم برم بازار کار٬ تا شاید ۷-۸ سال دیگه یه سرمایه ای داشته باشم که...
اما من اینکارو نمیکنم٬ من تازه یکمی از برق خوشم اومده٬ سعی میکنم زود لیسانسمو بگیرم و بعدش اگه شد برم فوق لیسانس و اگه نشد هم برم سراغ کاری که دوست دارم٬ پولش اصلا برام مهم نیست فقط میخوام توش راحت باشم...