آرزو دارم بگیرد آفتی زیباییت را!
تا که همچون من بگیری ماتم تنهاییت را!
آرزو دارم ببینم در عذاب بی وفایی
اشک غم در چشم همچون آهوی صحراییت را!
بشکند قلبت الهی ای که قلبم را شکستی
ای خدا سامان نگیرد عهد و پیمانی که بستی
خنده بر اشکم زدی با خودپسندی
آرزو دارم تو هم هرگز نخندی
سادگی کردم اگر دل بر تو بستم
ساده بودم ساده بر خاکم فکندی